تباهی

تباهی...

میگن مشکل داری برو پیش یه مشاور برو پیش کسی که راه حل بده  رفتم چند وقت پیش ولی حالم بدتر شد  تو کدوم مطب برم که مشکل منو بشنوه و نگه مقصر خودتی؟ کدوم مطب برم که حرفامو گوش کنه و نگه کارت اشتباه بود . تباهی...ادامه مطلب

خیلی وقته سر نزدم خیلی وقته چیزی نمیگم پیزی نمینویسم گمونم دیگه حوصله ندارم از آدمایی که در مورد همه چیز نظر میدن  بدون اینکه چیزی ازت بدونن بیزارم :)) خلاصه ای از این مدت بخوام بگم اینکه وارد بیمارست تباهی...ادامه مطلب

وبلاگو دیدم 

گریم گرفت

دقیقا اون چند ماهی که باهاش بودم چیزی اینجا ننوشتم

اون چند ماهی که بازم خودمو انداختم تو چاهی که اخرش سیاهیه 

اشتباه کردم

اشتباه کرد

ولی باز من داغونتر شدم ..همه جوره بیشتر داغون شدم

نمیدونم پای دل که میرسه وسط دیگ اشتباهات معنی نداره خود به خود اتفاق میفته

خدایا 

کاری کن حالم بهتر شه

خواهش میکنم 

تباهی...

امروز ۱۵ آذره روز تعطیله عیده مثلا خوابگام فردا بیمارستان داریم و مجبوری باید میموندم دلم گرفته شایدم نگرفته و فکر بیخود میکنم  تو سرم خیلی فکرای مختلفی میان و میرن  خستم از فکر کردن به فردا و فرداهای بعد  به نتیجه ی امتحانات به اون فرد که رید به اعصاب و روان من دوباره سه باره و هزار باره مثل همیشه برخورد کرد و باز اونی که بیشتر ضربه خورد من بودم  چرا همیشه من؟ چون از گذشته درس نگرفتم  کسی که از اشتباهاتش درس نگیره محکوم به تکرار اون اشتباهه فعلا تنها چیزی که میتونه حالمو بهتر کنه نتیجه ی روماتوعه  به طرز معجزه اسایی پاس شه و از این وصع دربیام  اونچیزی که ترم پنج به زور ازش نجات پیدا کردم  دوباره سرم نیادنمیدونم واقعا نمیدونم زندگی چرا ینجوری میگذره خودمو دوست ندارم دیگه  از خودم راضی نیستم  از کارای خودم از بی عقلی هام از احساساتم پای ادمای پوچ  ادمای بی معنی...  اووف  یروز میشه که همه چی خوب شه؟ که من دیگ عاشقت نباشم؟ و بهت فکر نکنم؟  نمیدونم؟ شایددد بیاد  نمیدونم  اینروزا بگذره زودتر  بگذره فقط تباهی...ادامه مطلب

کاش جور دیگه ای بودم ..کاش جای دیگه ای بودم .. کاش روزگار دیگه ای داشتم کاش این نبودم ..کاش من نبودم  من اینهمه خسته از من نبودم.. ۲۹ آذر نود و شیش،فردا شب یلدا و اخرین شب این پاییز نه چندان دوست داشتنی پاییز جان عزیزم؟ مشکلت با من چیه دقیقا چرا باهم کنار نمیایم؟ تموم شو پس ... دیگ برنگرد بی حسم  پوچم کرختم باید ادامه داد ..روزای سختی در پیشه روزای پرکار روزایی که شوخی ندارن باهام دلم استراحت مطلق میخاد  استراحت طولانی دلم میخاد هیچکسو نبینم و هیچکس منو دلم تنهایی میخاد  دلم کسیو نمیخاد دیگ خستم خیلی خسته از خودخواهی ها خستم از بی گدشتی ها از محبت کردن و محبت ندیدن ها از احساسات یکطرفه از ادمای منفعت طلب از اما و اگرها از نشدن و نبودن ها از خواستن و نشدن ها از دروغ از دروغ و دروغ... تباهی...ادامه مطلب

به قول این کانالای تلگرام امشب آخرین شب شنبه ی سال نود پتجه :)) امسال سال پر مرگ و میری بود، مثلا بابابزرگ عزیز مامانم از بینمون رفتهاشمی رفسنجانی فوت کرد، قطار تبریز مشهد آتیش گرفت کلی آدم مردن یا اون سربازای بیچاره که اتوبوسشون چپه شد و بیچاره ها رو جوونمرگ کرد و داغ به دل خونواده های چشم به راهشو تباهی...ادامه مطلب

امروز ۱۴ ام تیره.. تابستونم اومده  چارشنبس.. هوا به معنای واقعی گرم و طاقت فرساس جوری که حتی زیر کولرم امنیت نداری.. فرجه ی گوارشمه شمبه امتحان دارم یه فرجه ی زیاده ۱۶ روزه داشتم به خاطر کنکور و قرنطیه دانشگاه ازاد در دانشگا رو تخته کردن گوارش کورس چارمم بود  غدد و قلب و کلیه و گوارش رو گدروندیم..نم تباهی...ادامه مطلب